سپید لحظه ها
۰۹ آبان ۱۳۸۹
  پرالین شکلاتی پست مدرنیسم

در گذار از سنت به مدرنیسم در گیر نوعی دگماتیسم نو میشویم. در شکستن تابو های گذشته ندانسته تابو های جدید میسازیم. در راه تغییر ارزش های گذشته تبدیل به "زد ارزش" میشویم بدون یک بررسی همه جانبه با ارزشهای گذشته. اگر گفتن خیلی از کلمات با ممنوعیت اجتماعی رو برو بود، حال تا به حد "سوء استفاده از زبان" پیش میرویم. دنیای سنت به کل منفی و بد نیست به همچنین دنیای مدرن به تمامیت بهتر نیست. هر دو بعد های خوب و بد خود را دارند و هر دو اشکالات خود.
مدرنیت یک پروسه تغییر است و صرفأ به معنی خوب بودن یا بهتر شدن ارزشها نیست. اگر در این روند اثیر یک دگماتیسم نو بمانیم راه خود را در پروسه پست مدرنیسم و پروسه های دیگر برای نگاهی دوباره به برخی از ارزشهای دنیای مدرن و دنیای سنت همچنان سد میکنیم. گذار سنت به پست مدرن از روی پل مدرنیت را گاهی چنان پرووکاتیو، پر حیا و هو ولی شاید سطحی برای ارضای نارسیسم نابالغ خود به عرضه گذاشته و پشت سر میگذاریم . گاهی در خفای درونی خود در دیالوگی پر چوش و چموش ، بس عمیق و ژرف با طعم شیرین نارسیسم سالم و بالغ به خوشمزگی پرالین شکلات تلخ با محتوای نوگات شیرین.
سپیده
 
۱۰ خرداد ۱۳۸۶
  ادامه گفتمان معیارهای اخلاقی

دوستان عزیز مدتی پیش گفتمانی را در مورد معیارهای اخلاقی (اتیک) با هم داشتیم که از نظرات بسیار خوب و گویای شما برخوردار بود. همانطور هم که در آخر مطلب پیشین عنوان کرده بودم قصد من بر این بود که بعد از اظهار نظرهای شما این مطلب را ادامه دهم که متاسفانه مدت زمانی به تعویق افتاد. در این پست سعی میکنم به ادامه آن بپردازم و هدف خود را از مطرح کردن این مبحث با شما در میان بگذارم. همانطور که همه میدانیم بررسی این مطلب مورد جدیدی نیست، طی سالیان دراز از طرف افراد مختلف چه جامعه شناسان کلاسیک به مانند ماکس وبر و یا کارل مارکس که در مانیفست خود به خوبی نقش تغییر ارزشهای اخلاقی را به دنبال تغییر سیستمهای حاکم و سعی سیستمهای در قدرت در نهادینه کردن آنها در اجتماع به منظور تحکم و ادامه بقای عمر خود آنالیز کرده ، به همچنین از طرف جامعه شناسان و دیگر متخصصان زمان حال در دیسکورسهای مختلفف به مراتب مطرح گردیده است.
شکی در این نیست که جوامع بشری نیاز به ارزشهای اخلاقی و اتیک در چارچوبی انسانی با پشتوانه احترام به همنوع ، حفظ مرزهای شخصی و سلامت روح دارد.
هدف من از مطرح کردن این گفتمان توجح به آن قسمت از این نیروی اخلاقی نهادینه شده و جا افتاده در اذهان جامعه است که با حقوق طبیعی انسانی مغایرت دارد ، به همچنین مانع پشرفت فرهنگ و علم در جامعه میشوند.
جامعه ای که در آن به دنیا آمده و رشد میکنیم : خانواده، جامعه بیرون از محیط خانواده و سیستم آموزش و پرورش همراه با ساختارهای دینی، سنتی، فرهنگی ،آیدئولوژیکی پاکتی پر از نمودارها و چهارچوبهای اخلاقی را برای " انسان خوب " بودن به ما انتقال میدهند. این ارزشها در قسمتی از روح ،روان و احساسات ما جا میافتند ، تبدیل به قسمت بزرگی از هویت شخصی و شخصیتی ما میشوند و با عقل و اینتلکت پیوند برقرار میکنند.تا زمانی که معیارهای اخلاقی موجود در شخص بین رابطه عقل با احساس او ایجاد تناقضی نمیکند و شخص خود را در نوعی تعمین روحی حس میکند مشکل چندانی وجود ندارد و شخص نیازی نیز به پشت پا زدن و یا تغییر گزینه های اخلاقی خود نمیبیند.
نکته قابل توجح اینجاست که انسان موجودیست چند بعدی و هر بعد او نیز از قسمتهای متعددی تشکیل شده که در امتداد باز هر قسمت نیاز خاص خود را به همراه دارد.

پی نوشت 1:
دوستان عزیز در حال نوشتن مطلب بالا بودم که در این لحظه ساعت 2 نیمه شب به تاریخ 31.05.07 دکتر پدرم با من تماس گرفت که حال پدر خیلی بد است و در راه وداع است. میدانم مدت زیادی بود که ننوشته بودم و این مطلب بالا را هم نیمه تمام گذاشتم. ولی باید پیش پدرم برم و این لحظه های آخر را همراه او باشم. بهتر دیدم که این نوشته را با همین حالت تمام نشده فعلا درج کنم که دلیلی برای برگشتنم باشد و آن را به اتمام برسانم چرا که نمیدام غیبتم باز چقدر طول بکشد. قصدم از درمیان گذاشتن این مسئله با شما عزیزان ناراحت کردن شما نیست بلکه فقط به منظوره توضیح وظعییت خودم است. کمال شرمندگی از اینکه بعد از غیبت طولانیم نتونستم این نوشته بالا را به اتمام برسانم. حتمأ بر میگردم و آن را به آخر مینویسم اما نمیدانم که چه مدت طول خواهد کشید. از درک همه شما کمال تشکر را دارم.
پدرم برام همیشه در مراحل زندگیم تکیه گاه گرم و محکمی بوده...
دوستار همگی شما سپیده
پی نوشت 2:
در ساعت 2 و نیم صبح پنجشنبه 31.05.07 پدرم از میان ما رفت. با او وداع کردم، حرف زدم، نوازشش کردم .... مدت زیادی بود که مبتلا به بیماری آلزهایمر شده بود و به مرور زمان بدتر میشد ولی باز هم مرگش برام غیر منتظرانه بود. این روزها عزادارم هر چند که هنوز این اتفاق کاملا باورم نشده... به بابام وابستگی روحی عمیقی داشتم، فکر میکنم این احساس تا به آخر عمرم با من بماند.احساس میکنم که او برایم همیشه زنده خواهد ماند هر چند که دیگه از نعمت دیدنش و لمس کردنش محروم میمونم.... سخته خیلی سخته والا
2.06.07 ساعت نزددیک به سه صبح
-----------------------------------------
 
۲۸ اسفند ۱۳۸۵
 
راوی عزیز در یکی از پستهای وبلاگش مطلب جالبی را به گفتگو گذاشته که قابل تأمل است، نظرات دوستان بسیاری که در آنجا کامنت گذاشتند نیز خواندنیست.
 
۲۱ اسفند ۱۳۸۵
  رپورتاژ تلویزیونی به مناسبت روز جهانی زن


دیروز ساعت دو بهد از ظهر کانال تلویزیونی فونیکس "PHOENIX" به مناسبت روز جهانی زن رپورتاژ بسیار عالی و دیدنی نشان داد. از وضعیت زنان مستقل به کار و مشکلات هماهنگ کردن زندگی شقلی با زندگی خصوصی و پرورش کودک در آلمان نشان داده شد. به همچنین از فعالیتهای مختلف زنان ترک فمنیست، چه مذهبی مترقی و چه غیر مذهبی، زندگی کاری و خصوصی زنان تحصیلکرده و مستقل، جایگاه آنها در اجتماع و نگاه آنها به خود و اجتماع پیرامون که بسیار عالی بود و از تظاهرات روز زن در ترکیه که چه شورور انگیز بود و چه دوست داشتم که من هم میتونستم بین آنها باشم. قطعه بعدی در مورد موقعیت زنان در ایران بود. در مورد چادر، در مورد اینکه زن موجود درجه دوم به شمار میاد و در این مورد که در مقابل خشونتهای پدران، برادران و همسرانشان حمایتی از طرف قانون به آنها نمیشود و امکان بردن شکایت به دادگاه را ندارند. به این ترتیب برخی از آنها تبدیل به قاتل همسرشان و یا شریک جرم در قتل همسرشان شدند. در ادامه فیلمی نشان داده شد از زنان در بند در زندان اوین که به جرم متهم به قتل همسر حکمهای طولانی شاملشان شده. به گفته گوینده برای پر کردن این فیلم که به زبان آلمانی نام آن "Mein Mann, mein Herr" میباشد، اولین باری بوده که خانمهای خبرنگار کانال "ARTE" اجازه ورود به زندان اوین را پیدا کردند. در فیلم اول راهروهای زندان نشان داده میشود تقریبن بدون همهمه ، رفت و آمد و آرام است که دلیل آن بر طبق تحقیق فیلمبردار این است که زنان زندانی اکثرأ برای تحمل فشارهای عصبی در روز داروهای آرامش دهنده و تخمیر اعصاب میخورند. در ادامه مصاحبه با چند تنی از زنان در بند که مجرم به قتل همسرانشان بودند نشان داده شد. کلمه مناسبی برای تشریح احساس و وضعیت خودم در امتداد دیدن این صحنه ها و مصاحبه ها پیدا نمیکنم، از خود و ازدواج خود ، خشونتهای ممتد همسر و چگونگی مرتکب شدن به عمل قتل همسرشان میگفتند. یکی از آنها توسط پدرش در سن دوازده سالگی مجبور به ازدواج شده بود. در امتداد صحنه ها زنی نشان داده میشود که بعد از هفده سال آزاد شده بود و در این مدت یک بار هم اجازه خروج از زندان را نداشته. فیلمی از جهات و بعدهای مختلف دیدنی، قابل تأمل، عمیق و با ارزش. آیا اگر قانون به اندازه لازمه از حقوق این زنان حمایت میکرد و آنها به موقع میتوانستند طلاق بگیرند و زندگی نوی با حمایت ارگانهای مدنی و اجتماعی میتوانستند برای خود و فرزندان خود شرو ع کنند سرنوشت آنها به زندان منتهی میشد که بهتریت سالهای جوانی خود را در آنجا به سر برند؟ آیا منجر به نابودی و قتل یک انسان میشد ؟ آیا کودکان آنها بی سرپرست میشدند؟ آیا....
متأسفانه نتوانستم نسخه ای از فیلم پیدا کنم که در کامل کردن این مطلب بتونم بگذارم. سعی میکنم که با کانال فونیکس تماس برقرار کنم و در این مورد پرس و جو کنم، شاید موفق شدم.
ادامه فیلم در مورد باند های دزدی و فروش دختران جوان در کشورهای اروپای شرقی برای خودفروشی و وضعیت آنها بود. با دختری که بعد از گذران ماه ها بدترین شرایط و بعد از فرار دوم موفق به رهایی از دست فروشندگان حود شده بود.
در آخر فیلم با هدف نشان دادن زندگی زنانی که وضعیت بهتر و خوشبختتری دارند محله ای از مکزیک نشان داده شد که در آنجا به جای سیستم پاتریاشال، سیستم ماتریاشال حکم میکند. مردان سر زمین کار میکنند و فروش اجناس در بازار و حساب و کتاب مالی دست زنان است. زنان تصمیم گیرنده هستن و تمام اداره امور زندگی و شکل پرورش فرندان به دست زنان است. جالب اینجاست که اینطور تصور میشود که در قدرت بودن زنان در آنجا نشان دهنده ایمانسیپاتسیون آنها با مردان است در حالی که در واقع اینطور نیست. زنان بعد از کار روزانه در بازار و سر و کله زدن با مشتری ها وقتی به خانه بر میگردند فرصت استراحت و آرامش ندارند. در خانه تقسیم نقشها ی بین مرد و زن همام نقشهای سنتی است. وظیفه پخت و پز غذا و تمیز کردن خانه به عهده زنان است و مردان در گوشه ای لم میدهند و منتظر غذا میشوند که با این حساب کاره زنان چند برابر میشود. به نظره من این قسمت دیگر تقصیر خودشان است. تنها فرقی که در آنجا دیده میشود این است که زنها " آقا بالا سر" ندارند و خودشات تحکم کننده هستند. به هر حال راه حل مقابله با سیستم پدر سالاری مثلمأ یک سیستم مادرسالاری نیست. نمونه های آن در نقاط دیگر مثل مالزی (اگر درست حدس زده باشم) هم وجود دارد.

پی نوشت: از راوی عزیز و دوست داشتنیم سخنانی پر لطف و محبت به مناسبت روز زن هدیه گرفتم که بسیار شادم کرد. براش نوشتم که در پست جدیدم درجش میکنم. خوب مگه میشه آدم از راوی گل سخنان زیبا هدیه بگیره و پزش را نیاد ؟ -:))

سپیده ی گل من سلام
روز زن بر تو نازنین مبارک باد
واقعأ نازنین هستی و دلداری هایت را در روزهای سختی که داشتم رو از یاد نمیبرم
حیف که کم می نویسی
اما خوش حالم که هستی
همیشه باش
مینو
مرسی مینوی پر محبت ، مرسی برای وجود نازنینت.
-----------------------------------------
 
۱۶ اسفند ۱۳۸۵
  زنان







در آستانه "روز جهانی زن" بسیاری از زنان فعال "جنبش زنان" در ایران در زندان بسر میبرند.


بیشتر در این مورد:

سحر مرانلو

همین جا روی زمین

یک مطلب خواندنی از تیزبین به مناسبت روز زن: 8 مارس تیزبین یک زن خواهد بود


روز زن به تمامی زنان و مردان آزاده مبارک باد

-----------------------------------------

 
۲۰ دی ۱۳۸۵
 
دوستان عزیز و خوبم وقتی که مطلبی را به گفتمان میگذارم خود را مسئول پرداختن به آن و جواب دادن به نظرها و کامنتهای خوب شما دوستان میدانم. از آنجای که در حال حاضر این مسئولیت را نمیتوانم به خوبی انجام دهم و محیط فکریم به دلایلی برای ادامه مطالب قبلی و گذاشتن مطلب جدید آزاد نیست تا اطلاع ثانوی وبلاگ را تعطیل میکنم. سعی میکنم که در این مدت کماکان به وبلاگهای خوبتون سر بزنم و دلتنگیم را از دوری شما پر کنم.
با امید بهترینها برای همگی شما
سپیده
------------------------------------------------
 
۰۸ دی ۱۳۸۵
  نگاهی به بازی وبلاگی شب یلدا از دیده سحر مرانلو
مطلب زیر نوشته سحر مرانلو عزیز است. نگرش و تحلیلی بر بازی اینترنتی شب یلدا که در میان وبلاگ نویسان به وجود آمده و زنجیره وار همچنان ادامه دارد و به همچنین دیدی به شکلهای مختلفی که انسانها در این بازی از خود بروز دادند.

از سیبستان خواندم که آقای جامی در مورد یلدا نوشته اند و چرایی اعترافات اعترافات وب لاگی را تحلیل کرده اند. من هم با اینکه خیلی اهل گشت و گذار در وبلاگستان نیستم بعد از خواندن یکی از اعترافات شب یلدایی به جنس متضاد اعتراف وبلا گی با آن چه در عالم حقیقی اتفاق می افتد علاقه مند شدم. وبلا گ های زیادی را خواندم تا اعترافات نویسندگان را کشف کنم اما یافته های من کمی با آنچه سیبستان نوشته است، متفاوت بود: به نظرم این بازی توسط وبلاگ انگلیسی بسیار هدفمند و خلاق طراحی شده است برای اینکه نوع جدیدی از ارتباط انسانی را در فضای مجازی میسازد. ارتباطی که وسوسه عبور از محدودیت های جامعه اطلاعاتی را دارد. البته بسیاری از وبلاگهای ایرانی از مدلی که مبتکر ایرانی بازی و مخصوصا پنج نفر اول ارائه کرده اند، الگو برداشته بودند، مثلا آنها از زبان طنز برای گفتن نا گفته ها استفاده کره اند و این باعث شد خیلی ها هم از همین زیان استفاده کنند. به همین علت شوخی ترس از سوسک با اینکه ممکن است یک بار خواندنش خواننده را به خنده بیاندازد، در وبلا گها آنقدر تکرار شد که دیگر اصلا خنده دار به نظر نمیرسید یا اینکه خیلی ها به جای از خود از کودکی گفتند. به همین علت اعترافات در خیلی از موارد شبیه هم بودند و حد اقل خلاقیت ممکن در ارائه بازی بکار برده شده بود. بسیاری از وبلا گهای که دیدم در بازی شب یلدا که به اعتراف شب یلدا تعبییر شد مواردی را ذکر کرده بودند که به شدت خصوصی بودند. اموری که در بسیاری از جوامع با مردمی که قابل شناسایی نیستند تقسیم نمی شوند نه به این خاطر که اخلاق و وجدان عمومی را جریه دار می کنند بلکه صرفا به علت احترام به حریم خصوصی فرد گوینده یا نویسنده. حالا چرا این اتفاق در وبلا گهای ایران زمین نه سنتی نه مدرن می افتد به نظرم برای همین پارادوکسی است که داریم. این اعترافات نوعی فریاد زدن من متضاد، من متفاوت بود. منی که نویسنده دوستش داشت و می دانست خواننده هایش هم دوستش خواهند داشت برای اینکه با هنجار ها متفاوت بود. برای اینکه در تضاد با تصویری بود که ممکن است خواننده از اعترافی داشته باشد که منتشر میشود. به نظرم اعترافات کمی بودند که نویسنده خودش را آنچنان که بود معرفی کرده بود، نه آنچنان که میخواست. منظورم این است که نویسنده نه اعقراق کرده بود که قهرمان بسازد، نه خودش را دست انداخته بود که فاصله با خوانند گانش را از طریق تحقیر خودش کم کند. بسیاری از اعترافات جنسی بودند یعنی به نحوی به مسائل جنسی مربوط می شدند. کلا قضاوت ارزشی در این مورد ندارم. فکر می کنم نیاز های جنسی بعضأ سرکوب شده حتی به زبان طنز در صدد اثبات خودش است. به هر حال این بازی فوق العاده بود برای اینکه نسل جدیدی را معرفی کند. نسلس که فضای اجتماعی جدیدی را از طریق شکستن فضای موجود ایجاد می کند. نسلی که کسب هویتش با انکار هویتی است که دارد. نسلی که اعتراضش حتی دامن خودش را می گیرد. نسلس که تحقییر میکند. نسلی که هم ژست می گیرد هم متواضع است. نسلی که خلاقیت دارد اما ترجیح می دهد دنبال کند. نسلی که ادعا می کند. نسلی که جرات دارد و نسلی که می تواند فریاد بزند.
با تشکر از سحر عزیز
لینکهای مربوط به مطلب:
خطورات سینا هدا
سیبستان
وبلاگ سلمان
Happyyyyy Newwww Yearrrrr
----------------------------------------------
 
تمامی حقوق مادی و معنوی مطالب و محتویات این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ میباشد.به مطالب میتوانید با اطلاع قبلی به دارنده وبلاگ لینک دهید.متشکر

نام:
مکان: آلمان