سپید لحظه ها
۰۳ مهر ۱۳۸۵
  پدیده ترانس سکسوالیسم

پدیده ترانس سکسوالیسم

مطلب زیر برگرفته از چندین مطلب علمی در مورد "ترانس سکسوالیسم" است که توسط خودم جمع آوری,تکمیل و از آلمانی به فارسی ترجمه شده است. این مطلب را به تقاضای دوست هموبلاگی عزیزم
پری نوشتم. امیدوارم که با این کار موفق به برداشتن قدم کوچکی در شناخت بهتر این پدیده و دنیای هموطنان ترانس هویت عزیز شده باشم.به دلیل طولانی بودن نوشته آن را در دو قسمت درج میکنم.

افراد ترانس سکسوال احساس میکنند که روان آنها در پیکری با جنسیت دیگری زندانی شده.
این تضاد درونی اغلب در سنین کودکی شروع شده و با افزایش سن بلوغ وقتی که پیکر آنها شروع به تکامل بیشتری کرده و مردانه تر و یا زنانه تر میشود بیشتر میشود.
این طور حدس زده میشود که از هر 100,000 نفر یک یا دو نفر به این عارضه دچار میشوند.
ترانس سکسوالیته در وحله اول به هویت شخص مربوط میشود و نه چندان به سکس.البته شکی در آن نیست که این مسئله اثراتی بروی زندگی عشقی و سکسی فرد به جای میگذارد.
احساس پریشانی و ترس درونی در بسیاری از ترانسها چندان شدید است و خود را چنان در بن بست احساس میکنند که بعضی از آنها تنها راه باقیمانده را اقدام به خودکشی میبینند.
ترانس هویت یک بیماری نیست, بلکه یک پدیده شناخته شده علمی است که دلائل متعددی میتواند داشته باشد.
انتخاب تغییر جنسیت "امری تفریحی نیست و هیچ انسانی لزومأ بر سر مزاح اقدام به این کار نمیکند".فرد یا ترانس هویت است و یا که نیست,او با این پدیده به دنیا میآید.
این احساس را نمیتوان معادل یک فانتزی جنسی به مانند پوشیدن لباسهای جنس مخالف و یا نوعی نیاز به مصرف بیش از حد لوازم آرایش دانست.البته طبیعی است که فرد در مراحل اول شناخت ترانس هویتی خود و گذر از مرحله شناخت به مرحله قبول واقعیت حمل کردن ترانس هویتی در خود,غالبأ سعی به تبدیل پوشش ظاهری و آرایشی خود به پوشش ظاهری جنسیت مورد آرزوی خود میکند و گاهن با آرایشهای غلیظ و در حد اغراق سعی به نشان دادن هویت اصلی خود میکند.
قابل توجه است که شدت این رفتار جوابگوی سنجش مناسبی برای بیان فشار درونی که فرد متحمل آن است نیست.
احساسی که این افراد را وادار به پوشیدن لباس جنس مقابل,تقلید رفتارهای جنس مقابل و حتی آرزوی داشتن شکل زندگی فردی_اجتماعی جنس مقابل می کند نوعی فشار روانی نیست, بلکه آنها به واقع احساس میکنند که در پیکر غریبه زندانی شده و در اصل به پیکر دیگر تعلق دارند.آنها در اجتماع مجبور به ایفای نقشی هستند که محیط اطراف از آنها انتظار دارد که همانا رفتاهای مردانه برای یک مرد و رفتارهای زنانه برای یک زن به شمار میرود.
این ایفای نقش غریب است که آنها را تحت فشار روانی قرار میدهد.
ترانس هویتی بیماری نیست ولی تحمل فشارهای شدید روانی,دردهای درونی, لمس درونی از هم پاشیده و قبول این واقعیت تلخ که در بدنی غریب گیر افتاده اند این پدیده را به شکلی از بیماری نزدیک میکند.
ترانس هویتی به همچنین پدیده ای جدا از پدیده همجنسگرای است.اصل پدیده ترانس سکسوالیته ارتباطی با سکسوالیته ندارد, به همین دلیل هم این پدیده را در اینجا "ترانس هویت" مینامیم.ترانس هویت خود را در بدنش ملموس احساس نمیکند, او به واقع در پیکر جنس مقابل تعلق دارد.
هر روز او شاهد تجربیاتیست که اجتماع در رابطه با ساخت پیکرش و نمود ظاهریش با او دارد که این تجربیات در تناقضی شدید با دنیای درونی او که شامل شخصیت و هویت درونی اوست قرار میگیرد و به اجبار باعث به وجود آمدن کنش های عصبی شدید در او میشود.
او آرزو دارد که به پیکر جنسیت دیگر تعلق داشته باشد و برای از بین بردن این فشارهای عصبی باید ظاهر ساختار بیرونی خود را تغییر دهد تا به آرامش خود رسیده و خود را در خانه خود احساس کند.او اغلب در مرحله اول شناخت و قبول این پدیده در خودش توانائی تشخیص و مجزا کردن فشارهای درونی خود را از فشارهای بیرونی از دست میدهد.
افراد ترانس به تعدد با کمک روانپزشک سعی و آزمایش کرده اند که ساختار بیولوژیکی بدن خود را دوست بدارند و بپذیرند ولی این گونه آزمایشها همیشه با نتیجه منفی روبرو شده و در بعضی موارد حتی به خودکشی خاتمه پیدا کرده.در اغلب موارد تنها راه برای ترانس هویت انجام سلسله ای از معالجات روانی, هورمونی و عملهای جراحی به منظور تغییر جنسیت قرار دارد.که بدین ترتیب پیکر او با هویت او تطابق پیدا کند.
هر چند که این معالجات به ندرت نتیجه صد در صد را به همراه میاورد ولی از این طریق کمکهای زیادی میتواند به او شود و در اغلب موارد او خوشبختتر زندگی میکند.
برای پزشکان و روانشناسان پدیدده ترانس سکسوالیته همیشه مورد معما بوده است.اجازه بدهید برای درک و فهم بهتر این پدیده نگاهی دقیقتر به عوامل احتمالی که موجب این پدیده میشوند بپردازیم.
در این مورد تئوریهای مختلفی مورد بحث قرار داده شده که در زیر به آنها میپردازیم.

تئوری تولد بی سکسوالیته:
این تئوری بر این تصور است که جنسیت فرد از بدو تولد مشخص نیست و این فرهنگ است که ما را مجبور به ایفای رل یک جنسیت مشخص میکند.بر اساس جمله معروف سیمون دبورا: (on ne nait pas fame,on le devient) فرد زن متولد نمیشود, بلکه به زن تبدیل میشود. بر اساس این تئوری ترانسها افرادی هستند که جنسیت دوگانه را از بدو تولد در خود حفظ کرده اند.
در دنیای امروز این تئوری تا حد زیادی مردود به شمار میآید.نه تنها فاکتهای بیولژیکی متعددی در مقابله با آن قرار دارند,بلکه بسیاری از ترانسها آن را نیز رد میکنند.آنها خود را نامشخص احساس نمیکنند بلکه به قوت میتوان گفت که خود را حتی زن تر از یک زن و یا مرد تر از یک مرد معمولی تصور میکنند.مشکل آنها خارج از این مسئله است و آن اینکه پوشش بدن آنها با فهم شجصیتی که از خود دارند تطابق ندارد.

تئوری نقص تربیتی:
پدر همیشه آرزوی داشتن فرزند پسری را داشته و به این دلیل دختر خود را "مردانه" تعلیم و تربیت میکند و یا بر عکس.

تئوری مبارزه فرهنگی:
بر طبق این تئوری بعضی از خانمها به دلیل رهائی از تبعیض جنسیتی به عمد هویتی مردانه برای خود انتخاب میکنند.به عنوان نمونه ای معروف میتوانیم از ژاندارک یاد کنیم.و یا در فیلم ینتل با بازیگری باربارا استرایزند.قصه یک دختر یهودی که به قصد ثبت نام در مدرسه تالموت خود را به جای مرد جا میزند.بر عکس آن را در مردانی میبینیم که به قصد مبارزه با جاآندازی نقش سرباز وار و روح جنگجویانه مردانه در جامعه خود را به جای ترانسوستیت (Transvestit)معرفی میکنند.و از این راه سعی میکنند که با رفتارهای زنانه فرهنگ جدیدی در مقابله با فرهنگ جاافتاده در اجتماع بسازند.

تئوری جنسیت پیکری:
رشد و تکامل دستگاههای تناسلی مردانه و زنانه از طریق کنترل هورمونها و به همچنین مراکز مربوطه در مغز انجام میگیرد که در نتیجه آن احساس جنسیتی ما با شکل ساختاری پیکر ما همسوی و یگانگی پیدا میکند.اگر در دوران جنینی در این مکانیسم اشتباهی بوجود بیاید,پیدایش نقصهای ژنتیکی مختلفی را میتوان احتمال داد.
اگر مادر در دوران بارداری تحت تأثیر محیط استرس قرار داشته باشد میتواند یکی از عوامل نقص کار مکانیسم هورمونی در جنین باشد.
تکامل دستگاههای تناسلی مردانه یک کودک دارای X_Y کروموزوم ناقص صورت میگیرد یا اینکه زمان تولد کودک دارای هر دو نوع ارگانهای تناسلی مردانه و زنانه میباشد و یا تکامل بدنی مردانه است ولی مغز عمل و عکس لعمل زنانه احساس میکند.
روند این پدیدهها میتوانند دلیلی برای بوجود آمدن ترانس سکسوالیته باشد.

تئوری جنسیت اجتماعی:
بر طبق این نظریه پایه های اولیه جنسیت توسط تکامل مغزی در دوران جنینی مشخص میشود لذا عامل تربیت اجتماعی تصمیم گیرنده اصلی نوع جنسیت به شمار میرود.طبق این تئوری اجتماع اطراف نقش بسیار مهمی در شکل گیری و تکامل رفتارهای کودک و همسوئی آنها با هویت جنسی او دارد.حال اگر مغز تحت تأثیر هورمونهای اشتباه در دوران جنینی قرار گیرد کودک هویتی خلاف ساخت پیکریش پیدا میکند.کودک بر خلاف مخالفتهای والدین علاقه به بازی کردن با اسباب بازیها و پوشیدن لباسهای جنس مخالف خود نشان میدهد و رفتارهای او تشابه بیشتر به رفتارهای جنس مقابل پیدا میکند.

هارتموت بوزینسکی متحقق از دانشگاه شهر کیل در آلمان چندی پیش تمام تئوریهای گفته شده را بر روی ترانس سکسوالهای مرد و زن که هنوز اقدام به هیچ گونه معالجه ای نکرده بودند تست کرد.
او در این روند متوجه شد که عامل نقص تربیت بیشتر از عاملهای دیگر دیده میشود با وجود این مسئله ترانس سکسوالهای زیادی به همچنین دیده میشوند که تحت تأثیر این عامل نبوده اند.
بوزینسکسی به همچنین در 83% از افراد ترانس زن به مرد افزایش بالای هورمونهای مردانه را مشاهده کرد.البته باز اینجا این سؤال مطرح میشود که پس چگونه 17% باقی مانده که افزایش هورمون مردانه نداشتند ترانس شدند.
قابل توجه است که در 33% زنهای معمولی و غیر ترانس هم افزایش همرمونهای مردانه دیده میشود, چگونه است که این زنها نیازی به تغییر جنسیت در خود نمیبدنند! آیا دلیل پدیده ترانس سکسوالیسم بیشتر در فرم تربیتیست ؟
به قوه تعداد بسیاری از افراد ترانس مورد تست فاقد پدر بزرگ رشد کرده بودند و خیلی از آنها به یاد میآوردند که مجبور به انجام بازیهای کودکانه ای از طرف مادرشان می شدند که مغایرت با نوع جنسیت بیولوژیک آنها داشته.اگر این عامل را عامل اصلی پدیده ترانس سکسوالیسم بدانیم باز این سؤال پیش میآید که چرا تمام کودکانی که تحت تأثیر نقص تربیتی قرار میگیرند ترانس سکسوال نمیشوند ؟از آن گذشته چگونه میتوان وجود ترانسهای را توضیح داد که تحت تأثیر چنین عاملی نبودند و در یک خانواده کاملا نرمال و متعادل بزرگ شده اند!
شاید وجود فقط یک عامل مشخص به تنهای موجب ایجاد پدیده تغییر جنسیت در تمام افراد ترانس نیست بلکه عاملهای متعددی میتوانند نقش بازی کنند.
شاید بهتر باشد که برای فهم و درک بیشتر این پدیده نظری به روند شکل گیری جنسیت یک فرد بیآندازیم.
ما همگی در مدرسه فرا گرفتیم که جنسیت فرد به طریق ژنتیکی مشخص میشود.نطفه زنانه حاوی کروموزومهای X هست در حالی که دو نوع نطفه مردانه وجود دارد.نطفه محتوی کروموزومهای X و نطفه محتوی کروموزومهای Y .بعد از عمل لقاح نطفه مردانه و زنانه یا جنینی با کروموزومهای XX به وجود میآید که حاصل آن یک دختر میشود و یا اینکه جنینی با کروموزومهای XY که حاصل آن یک پسر میشود.اگر به دین ترتیب که گفته شد نوع جنسیت نمایان میشد ترانس سکسوالیته به وجود نمی آمد ولی واقعیت اینست که روند شکل گیری جنسیت جنین بسیار پیچیده تر از روند ذکر شده است. نوع جنسیت به یک مرحله تکامل محدود نمی شود بلکه به حد اقل چهار مرحله.در مرحله تکامل جنسیت جنین ما فقط یک جنسیت مردانه و یا جنسیت زنانه نداریم بلکه چهار جنسیت مردانه و چهار جنسیت زنانه داریم.

جنسیت هورمونی:
اطلاعات ژنتیکی ثبت شده روی کروموزومها در وحله اول مولد هورمونها هستند که در بدن به جریان می افتند و با حمل و انتقال اطلاعات گرفته شده روند شکل گیری و تکامل جنسیت را به جریان می اندازند.حال اگر کروموزوم مردانه Y فاقد اطلاعات لازمه باشد اتوماتیک وار هورمونهای زنانه تولید میشود.بدین ترتیب جنست زنانه همیشه در وحله اول قرار میگیرد.جنسیت مردانه فقط زمانی شکل میگیرد که در کنار اطلاعات موجود زنانه X _کروموزوم اطلاعات لازمه مردانه Y_کروموزوم اضافه شود.
علاوه بر آن اگر در حین انتقال اطلاعات موجود بر روی Y _کروموزوم اشتباهی رخ دهد و فقط اطلاعات X_کروموزوم خوانده شود جنین تبدیل به دختر میشود با وجود داشتن کروموزوم مردانه XY و ژنتیک مردانه.
در صورت تکامل ژنتیکی بدون مانع در هر چهار مرحله و در صورت تثبیت بدون اشکال روند تکامل ژنتیکی در هر چهار مرحله کودک هویت خود را به راحتی و آشکار به عنوان زن و یا مرد احساس میکند.اما اگر در چهار مرحله طی شده باری جنسیت مردانه و باری جنسیت زنانه انتخاب شده باشد نتیجه آن فرمی از ترانس سکسوالیته خواهد شد.

فرد ترانس سکسوال در درون خود حس از هم پاشیدگی میکند و خود را از طرف محیط برای ایفای بلااجبار نقشی که لزومآ با پیکر او و نه با روح او تطابق دارد تحت فشار احساس میکند.در مورد بسیاری فرد تصمیم به تغییر جنسیت میکند با تمام خطرها و عوامل جانبی که این عمل پر از ریسک با خود به همراه میآورد.
در سالهای گذشته در مورد ترانس هوویت در رسانه ها ی گروهی گزارشهائی داده شده.متأسفانه این گزارشها به گوش افراد ذکر شده ای که در انزوا و تنهائی زندگی میکنند نمیرسد.اطلاعات کافی در دسترس انها قرار نمیگیرد. این انزوا اغلب باعث ایجاد بیماریهای روحی _روانی در این افراد میشود که در موارد بسیاری هم بیماریهای فیزیکی را به همراه خود دارد.
تحمل فشارهای زیاد در این افراد به تدریج موجب از دست دادن ارتباطات انسانی آنها و از هم گسستگی پیوندهای اجتماعی آنها میشود بدون اینکه عامل این فشارها برای خود شخص مشخص باشد.
برای رسانه های گروهی و مدیا امکان تکیه به متون علمی مصوق و مستند کافی در روند اطلاع رسانی در این خصوص نیست.یک مرکز اطلاع رسانی ویژه در این خصوص وجود ندارد .خبرگزاریها اغلب مجبور میشوند که به گفته ها و تعریفهای تعدادی معدود از افراد ترانس هویتی که از سرنوشت خود سخن میگویند بسنده کنند.
این کمبودها برای افراد نیاز به کمک و افراد کمک دهنده ایجاد فضای غیر قابل تحمل را میکند.فضائی که تولید شده در جامعه ای با مرزبندی های قوی اخلایست.
رسانه ها زمانی بهتر میتوانند در کار خود با هدف کمک رسانی به افراد نیاز به کمک و افراد کمک دهنده موفق باشند که در جامعه هر چه بیشتر تفکر "اعتقاد علمی" جا اندازی شود.
تجربه تا به حال نشان داده که جامعه به پدیده ترانس هویت به عنوان یک پدیده علمی نمینگرد و تمام آزمایشهای انجام شده برای ملموس کردن اجتماع با شناخت این پدیده یا به نتیجه نرسیده و یا صورت نگرفته.
ترانس هویت که پدیده ای طبیعی در صنعت آفرینش است همچنان به عنوان ناشناخته ای غیر قابل باور و غریب ,دقیقأ آنچه که نباید باشد تلقی میشود.
بر اساس پرنسیب ما شهروندان جامعه همه بر این آگاهی که ترانس هویت(ترانس سکسوال) به عنوان یک پدیده وجود دارد واقف هستیم ولی آنچه که ما حاضر به قبول و پذیرشش نیستیم وجود این پدیده زمانی که در خانواده خودمان و یا حتی در حمسایگی مان باشد است.
طبیعیست که خود فرد ترانس هویت نیز از این ساختار فکری و این نوع تفکر بدور نیست,چرا که او نیز در همچنین جامعه ای به دنیا آمده و رشد کرده است و این گونه قالبهای فکری نیز در تفکر او ریشه دوانده است.
علاو بر آن این گونه ساختار های فکری در ذهن افراد متخصص و پژوهشگران معتبر شناخته شده جهان نیز کاشته شده.
آیا آنها میتوانند آنچنان از سیر روند فکری که تا به حال داشته اند فاصله لازم را پیدا کنند تا اینکه آمادگی پذیرش پرسپکتیو های جدید فکری شوند؟
آیا آنها قادر به زیر سؤال بردن مدل شناخته شده و همیشه جا افتاده زنانه و یا مردانه ای که در دوران تحصیلات علمی خود آموخته اند هستن؟

........ادامه دارد

_______________

14/10/2006

ترانس هویتها که در اصل از لحاظ فیزیکی از سلامت بدنی برخوردار میباشند برای به دست آوردن تطابق پیکری با هویت خود به عنوان مریض مورد معالجه پزشکان قرار می گیرند و تحت تأثیر داروها ئی قرار داده میشوند که دارای اثرات جانبی هستند که در حالت عادی به وجود این اثرات جانبی اخطار داده میشود.اما در مورد ترانس سکسوالها اثرات جانبی این داروها برای به دست آوردن افکتهای خواسته شده مورد استفاده قرار میگیرد.دکتر های که تجربه کار با ترانسها را ندارند در مقابله با مورد مریض ترانسسکسولی در فضای دو گانه بین احساس کنجکاوی و حس کمک رسانی قرار می گیرند.جدای از در نظر گرفتن اینکه آیا تا چه میزان بـعد و عمق این مسئله برای این دکترها آشکار باشد و جدای از اینکه تا چه حد آنها با احساس مسئولیت با این امر برخورد می کنند باید اهمیت خاص این مورد را در نظر بگیریم که آیا اقدامات پزشکان تا چه میزان به ترانسها به واقع کمک میکند.
متأسفانه اهمیت نکته کمک رسانی به ترانسها از نظر فرهنگ اجتماعی مورد توجه قرار نمی گیرد و باز گشودن این دید در اجتماع که اهمیت کمک رسانی به ترانسها در قابلیت استفادۀ مثبت آن نهفته است مورد میل دید عموم جامعه نیست.
پزشکان اعصاب,روانشناسان و روانپزشکان در مقابل ترانس هویتها در یک موقعیت نه تنها غیر عادی بلکه پارادوکس قرار می گیرند.به عنوان کارشناسان در مقابل دادگاه و سازمان بهداشت موظف به تأیید پدیده ای هستند که خود آن را نمی توانند به خوبی توضیح دهند,پدیده ای که فقط خود ترانسها به خوبی میشناسند و حس می کنند.
آنها به عنوان کمک کننده باید موردی را درک کنند که فرای درک معمول انسانیست.آنچه که آنها در برخورد اول با ترانسها می بینند این است که ترانسها از اختلالات شخصی رنج میبرند.در این صورت طبیعی است که در وحلۀ اول خود را مشغول این اختلالات می کنند و نه مسئله اصلی که ترانسها از آن رنج می برند و این نوع معالجه نتیجه مثبتی برای افراد ترانس هویت به همراه نمی آورد.
در صورت عکس آن پزشکان و روانشناسان باز هم در مقابل یک دوگانگی قرار می گیرند.
در صورتی که کمک رسان احساسات انسان ترانس هویت را و مشکلات ناشی از ان را بپذیرند و درک کنند و بخواهند آن را را معالجه کنند از آنجای که میدانند راه دیگر معا لجه ای جز تراپی مثمر ثمر برای به وجود آوردن ثبات روحی ترانس هویتها وجود ندارد و در این راه اجبارأ با تصویر متناقض دیگری از طرف بیمار مواجه میشوند که همانا به دست آوردن ثبات روحی و تحکیم پایگاه اجتماعی او تنها با تطبیق ظاهر پیکر او با هویت واقعیش از طریق عمل جراحی موفق خواهد بود که یک اقدام کامل کنندۀ لازم است.
این اقدام تنها زمانی میتواند انجام گیرد که اعتماد لازم و کافی بین کمک کننده و کمک گیرنده برقرار شده باشد.
از طرفی برای چگونگی به وجود آوردن فضای اعتماد متقابل چه کمک دهندگان و چه کمک شوندگان با کمبود اطلاعات و آموزشهای کافی مواجه می شوند.
دکترها,روانشناسان و مددکارهای اجتماعی به همچنین در رابطه با معالجۀ ترانس هویتها در محیطی فاقد قانون مشخص حرکت میکنند.خرج و مخارج معالجه تعیین و مشخص شده اما اصولی برای دادن ضمانت و عهده گرفتن مسئولیت نتیجه معالجه هنوز تعیین نشده.
فراهم ساختن امکانات تغییر نوع شغل و یا فراگیری شغل جدید نیز به همچنین هنوز مورد بحث مشخص قرار نگرفته.
نکتۀ مورد نظر مهم دیگر فراهم ساختن دست یابی آسان به اطلاعات لازمه و تشکیل محیط های برای آشنای و تبادل نظر و پیشناهادات بین افراد است.
با وجود تمام این کمبودها وجود کمکهای که تا به حال انجام شده و مورد ثمر واقع شده قابل تحسین است.

ترانس هویتها و جامعه

ترانس هویتها به مانند تمام انسانهای دیگر سزاوار حق یک زندگی محترمانه انسانی هستند که این حق از طرف مفاد قانون باید حمایت شود.
آنها نیز عضوی از جامعه هستند و قبل از آن عضوی از خانواده خود.حال اگر شناخت افراد ترانس به اختلال هویتی خود در زمان رشد نوجوانیشان صورت گیرد بدین ترتیب آغاز سلسله ای از فشارهای فراوان در خانواده برگرفته از تناقض ایجاد شده مابین پذیرش و قبول فرزند خود "گوشت تن خود" با معیارهای تعیین شدۀ فرهنگی موجود در اجتماع می شود.
کمک رسانی به نوجوانان ترنس هویت و خانواده های آنها در همین فاز رشد و تکامل فرد باید انجام گیرد.اما از آنجای که این پدیده از طرف اجتماع با بی محلی روبرو می شود,اغلب آنها با مشکلات خود تنها می مانند.
پزشکان کودک در دوره آموزشی خود با این پدیده آشنا نمی شوند و دوره آموزشی آنها نوع شناخت یک کودک ترانس را در بر نمی گیرد.از طرفی معلمین و مددکاران اجتماعی که در خانه های جوانان و مهد کودکها به کار مشغولند مجبورأ در مقابل این مشکل نابینا میمانند و در مورد لزوم راه حل را در راهی اشتباه و غلط جستجو می کنند.
به آنها نمیشود اتهامی وارد کرد و خرده گرفت,لزا آنها در دوره های تحصیلی و آموزشی خود طرز آشنای و شناخت به موقع این پدیده را فرا نمی گیرند.
از طرف دیگر ترانس هویتها خود نیز در همین محیط "محیط ما" رشد میکنندو تحت تأثیر همان نرمهای موجود در جامعه قرار می گیرند.بدین رو به ترتیبی شکل گیری انواعی از ناراحتیهای روحی_روانی از قبل برنامه ریزی میشود.
با تمام اینها اینکه تعداد زیادی از ترانس هویتها خود را رشد و تکامل می دهند نشان دهندۀ دید و خواست مثبت آنها به زندگی می باشد.
علاوه بر آن آنها به کمک اجتماع نیاز دارند اما متأ سفانه هزینه شخصی و اجتماعی که در راه کمک به ترانسها پرداخته می شود برای ما بسیار بالا و "زیادی" تلقی میشود.
از سال 1987 در کشور آلمان بیمه ها تمام مخارج تراپی را به عهده میگیرند که جزو آن معالجۀ هورمونی ,لیزر موهای صورت و بدن برای ترانس های مرد به زن,عمل جراحی "تطابق جنسیتی" و معلجات دیگر است.
کلمه تطابق جنسیتی برای اینگونه عملهای جراحی به این دلیل نام برده میشود که به افراد ترانس با نوع هویتی که آنها حس می کنند رسمیت داده می شود و پیکر جنسیتی آنها باید به نوع هویت آنها "تطابق" پیدا کند.
قبل از انکه پزشکان اقدام به معالجۀ هورمونی برای برداشت اولین قدم در راه تطابق جنسیتی کنند باید ترانس سکسول بودن شخص از طرف کارشناسان مورد تأیید قرار گیرد.برای دریافت تأیید کارشناسان پزشکی باید فرد قبل از آن مدتی در نقش جنس مقابل زندگی کند و بسیار مهم است که در این روند یک روانشناس فرد را به مدت حد اقل یک سال همراهی کند.
بعد از گذران این دوره و گذران شش ماه دیگر اضافه بر آن یک سال میتواند برگ تأیید مورد لزوم عمل جراحی صادر شود.در اغلب موارد روانشناسان ترانس سکسوالها را بعد از عمل جراحی همراهی میکنند زیرا که رشد شکل گیری شخصیتی فرد بعد از عمل در مقام اول قرار میگیرد.

برای همه افراد جامعه روشن است که این هم نوعان نباید مورد بی محلی و یا تبعیض قرار گیرند.والدینشان نباید آنها را از خود برانند و یا خود احساس گناه کنند.شرمی که تا آن زمان آنها را به دلیل تفاوتشان با افراد دیگر در بر گرفته بود باید جای خود را به قدرت اعتماد به نفس و احساس حق انسانی خود دهد.
فرهنگ ما بر پایه های سخت رفتارهای وابسته به آناتومی دوقطبی بنا شده.وقت آن رسیده که رفتارهای انسانی را نه تنها مردانه و زنانه بلکه انسانی نیز توضیح دهیم.

منابع: 1 2 3

_______________________

سخنی از خودم:

امیدوارم که این مطلب مورد استفاده ما قرار گرفته باشد و تأمل بر روی آن امکان نگاه جدیدی را به زندگی هم نوعان ترانس خود و درک بهتر و نزدیکتر دنیای آنها به ما دهد.

در آخر از شما دوستان عزیزم خواهشی دارم.
.
.
.
برای لحظه ای کوتاه چشمان خود را ببندید.

اگر زن هستید تصور کنید که پیکر شما پیکر یک مرد است.

اگر مرد هستید تصور کنید که پیکر شما پیکر یک زن را دارد با تمام مکانیسمهای بدن یک زن از جمله پریود ماهانه.

سعی کنید لحظاتی با این تصویر زندگی کنید و به دنیای خود باز گردید.
.
.
.
چه احساسی کردید؟

سخت بود؟

برای شما فقط یک لحظه بود, برای یک ترانس هویت تمام عمر زندگیش.

توجه کنید با این سخنان به هیچ عنوان قصد ایجاد احساس گناه را در شما ندارم بلکه فقط به منظور درک بیشتر واقعیت وجودی ترانس هویتهاست.


به همچنین از دوستان ترانس هویت عزیز خواهشی دارم:

تصور کنید که شما در همین محیط و خانواده ای که در آن به سر می برید با تمام ساختارهای فکریی _تربیتی و تمام ابعادش همان طور که تا به حال بوده زندگی میکنید با این تفاوت که ترانس سکسوال نمی بودید و به جای شما فرد دیگری از افراد فامیل مثل دختر خاله و یا پسر عمو و یا یکی از انسانهای که در همسایگی شما,محل کار و یا تحصیل شما که با او تماس دارید ترانس سکسوال می بود آیا با او چگونه رفتار میکردید ؟ ایا تولرانسی را که در حال حاظر دارید نشان میدادید و یا همان رفتاری را که در حال حاظر دیگر افراد با شما میکنند در صورت برعکس شما با آنان میکردید ؟

توجه کنید دوستان ترانس هویت عزیزم این سؤال را بدین منظور مطرح نکردم که مشکلات و دردهای شما را کم اهمیت جلوه دهم و دیگر افراد را از زیر بار مسئولیت رفتار انسانی رها کنم بلکه به دین ترتیب قصد دارم تأکیدی بر این امر که برای همه ما روشن است داشته باشم که ریشه بسیاری از معضل های فکری در فرهنگ یک اجتماع نهفته و افراد حمل کننده آن هستند و اجتماع جدای از من وشما نیست.
باقی نظراتم را اگر لازم بود در قسمت کامنتها مینویسم.

مرسی

______________

--------------------------------------

 
۱۴ شهریور ۱۳۸۵
  Tabuthema Selbstlob تابوی ستایش از خود
آیا ستایش از خود و توانایهای خود نشانی از خود برتر بینیست یا نوعی اعتماد به نفس و اعتقاد داشتن به خویشتن است؟
چه اشکالی برای تشخیص دادن و متمایز کردن این دو نوع احساس از هم وجود دارد ؟
آیا از حالت صحبت کردن فرد,میمیک چهره,تن صدا,نوع نگاه و کلا "زبان بدن" فردی که از خود برای ما تعریف میکند میتوانیم تشخیص دهیم که او در آن لحظه درگیر احساسی نارسیستی است و یا در کمال صداقت و با اتکا به اعتماد به نفس خود قسمتی از وجود خود را با ما در میان میگذارد؟
خودمان را در این دو نقش چگونه پیدا میکنیم؟ آیا وقتی که درگیر احساس "خود برتر بینی" هستیم متوجه خود میشویم و آیا توان آن را داریم که در زمان و مکان مناسب قدرتها و توانایهای مثبت خود را بازگو کنیم؟
اگر در نقش شنونده هستیم برخوردمان چگونه است؟
آگر مرد هستیم برخوردمان با خانمی که خوشحالی خود را از موفقیتی که در اجتماع کسب کرده و یا در مورد خاصی با اتکا به شخصیتی مستقل توانائی خود را بیان میکند چیست ؟ به همین شکل اگر زن هستیم در مقابل مرد و یا زنها در مقابل همدیگر و برعکس.
نظر شما چیست ؟

__________________

مطلب جالب و خواندنی از آقای رضا علامه زاده در مورد مصاحبه آقای رامین جهانبگلو.

__________________

------------------------------------------------

 
تمامی حقوق مادی و معنوی مطالب و محتویات این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ میباشد.به مطالب میتوانید با اطلاع قبلی به دارنده وبلاگ لینک دهید.متشکر

نام:
مکان: آلمان